از این رو با ورود هر کالا و خدمات جدید لازم است تا فرهنگ بهرهگیری مناسب و سازنده آن شناخته شود و در مسیر صحیح آن به کار گرفته شود تا آسیبهای آنها به حداقل برسد. برای فرهنگسازی مثبت یا حذف فرهنگ منفی یا اصلاح آن باید درباره ظرفیتها و امکانات و فلسفه ایجادی هر چیز «اطلاعرسانی» دقیق و کامل انجام شود. هنگامی شخص یا جامعه به فرهنگ درست استفاده و بهرهبرداری از چیزی سوق داده میشود که نسبت به آن آگاهی کامل و صحیح یافته باشد اما درحالحاضر سالها از ورود این پدیدهها به کشور ما میگذرد اما برای استفاده صحیح از آنها بسترسازی لازم نشده است.
یکی از این پدیدههای نوین وارداتی «بورس سهام» است. امروزه چند دهه از تاسیس بورس ما میگذرد و همه روزه در آن میلیاردها تومان دست بهدست میشود اما هنوز بسیاری از مردم با مفهوم واقعی بورس و اهداف به وجود آمدن آن آشنا نیستند و همین ناآشنایی موجب شده این نهاد از کارکرد اصلی خود دور شود و زمینه را برای سوءاستفاده افراد حرفهای فراهم سازد.
هدف اصلی بورس جمع کردن پول در حجمهای مختلف از افراد مختلف برای تامین مالی شرکتها در فعالیتهای تولیدی مفید و امکان تقسیم و کم کردن ریسک در سرمایهگذاری است. بورس پولهای خرد را وارد بازار تولید میکند و موجب میشود نقدینگی و تورم کم میشود و با فراهم کردن سرمایه برای فعالیتهای مفید، شغل ایجاد میشود و به تبع آن بسیاری اتفاقات مثبت دیگر خواهد افتاد. اما نکته اینجاست در حالی که علت اصلی تشکیل این نهاد تامین مالی برای شرکتهاست - همانطور که بسیاری از واحدهای اقتصادی دنیا بخش عمده سرمایه خود را از محل منابع بورسی و فروش سهام به مردم تامین کردهاند - اما در سالهای اخیر، بورس ایران به جای آن که محلی برای جذب بلندمدت سرمایههای مردم و تزریق آن به صنعت و تجارت کشور باشد، به محلی برای «بورس بازی» یا «دلالی بورسی» تبدیل شده است.
در بورس بازی، امروز سهامداران یکسری سهام میخرند و فردا با قیمت بیشتر میفروشند. در این صورت، کسی که دیروز این سهام را فروخته ضرر میکند و کسی که امروز آن را فروخته سود میکند و سرمایهگذار از «سرمایهگذاری» کسب درآمد نمیکند بلکه از جیب شخص دیگر پولی را به جیب خود اضافه میکند و برعکس. البته خرید و فروش سهام به خودی خود بد نیست و سرمایهگذاران در مقاطعی به این کار مبادرت میکنند اما آنچه نادرست است، خرید و فروش مداوم و کوتاه مدت سهام بدون در نظر گرفتن کارکرد اصلی بورس است. در این فعالیت، کار مفیدی جز شرط بستن روی قیمت سهام صورت نمیگیرد. نتیجه این روند نیز در نهایت بیاعتمادی مردم به بورس به جای امیدواری برای سرمایهگذاری در سطح ملی است. به عنوان نمونه در ماههای اخیر شاهد رکوردشکنی در داد و ستد سهام و ارزش معاملات بورس بودیم اما با مقایسه عدد «ارزش کل معاملات» با «ارزش کل افزایش سرمایه شرکتها» در این دوره مشخص میشود سهم شرکتها از این خروش نقدینگی گسیل شده به بورس ناچیز بوده است.
درحالحاضر ادامه این رویههای نادرست موجب شده بورس ما به محلی برای رسیدگی به امور تجاری مبهم شرکتها تبدیل شود تا جایی که شرکتی که سودآور است ولی برای سوداگران سودآور به نظر نمیرسد، سهامش به فروش نمیرود و در عوض سهام شرکت کوچکی که عملیاتش محدود است یا شرکتهای بزرگی که زیانده هستند و میلیاردها تومان ضرر انباشته دارند در بورس بدون هیچ دلیل مشخصی سهامشان بالا برود و سهامداران ساده نیز از بالا و پایین رفتنهای بیدلیل ارزش سهام پیروی کنند. به عنوان مثال در سال ۹۸ بازدهی شاخص هموزن ۴۳۰ درصد بوده اما این شاخص در ۳۰ شرکت بزرگ ۱۲۶ درصد بوده است. این نشان میدهد که رشد بورس به جای شرکتهای بزرگ، بیشتر معطوف به هجوم نقدینگی به سهام کوچک و کمارزش بوده که جابهجایی مصنوعی قیمت در آنها راحتتر است.
اکنون با اینکه سالها از تشکیل بورس و شرکتهای سهامی میگذرد، هنوز بسیاری از سهامداران جزء و مردم عادی با سازوکارهای آن بیگانه هستند. بسیاری از سهامداران جزء در طول سال، تماس و ارتباطی با شرکتی که سهام آن را خریدهاند ندارند و از فعالیتهای شرکت بیاطلاع هستند. بسیاری از آنها به معاملات سهام به چشم سپردهگذاریهای مدتدار بانکی نگاه میکنند و تنها هدف مورد انتظارشان از خرید اوراق سهام شرکتها این است که این شرکتها هم مانند بانک در پایان سال مبلغی به عنوان سود به آنها بپردازند. این سوءتفاهمی است که در اذهان عمومی به وجود آمده و برای رفع این سوءتفاهم اذهان عمومی اقدامی در جهت آموزش و فرهنگسازی انجام نشده است.
در این فضای کم اطلاعی همه ساله در جلسات مجامع شرکتها کسانی هستند که تحت عنوان دفاع از منافع سهامداران جزء به مطالبات سهامداران جزء حاضر در مجمع دامن میزنند و شرایطی به وجود میآورند که هیات مدیره چارهای جز تسلیم شدن در برابر جو حاکم نمیبیند و این گونه منافع درازمدت بنگاههای اقتصادی سودآور فدای منافع کوتاه مدت میشود. چون کسی برای آنها توضیح نداده که خرید سهام یک بنگاه اقتصادی برخلاف سپردهگذاری در بانک یا خرید اوراق مشارکت به منزله مشارکت در سود و زیان آن بنگاه است. کسی به آنها نگفته است که قاعده بازی در بورس سهام ریسکپذیری است و در همه دنیا شکست و موفقیت یک شرکت به تساوی میان سهامداران کل و جزء تقسیم میشود. کسی برای آنها توضیح نداده که اگر شرکتی سودآور باشد، مصالح درازمدت آن ایجاب میکند که همه ساله درصدی از سود صاحبان سهام باید در صندوق شرکت باقی بماند و صرف توسعه و بهینهسازی امور آن شود.
با نگاهی کلی به مکانیزم تقسیم سود در بازار سرمایه کشورمان و مقایسه اجمالی آن با بازارهای توسعهیافتهتر، به موارد متعددی برمیخوریم که نشان از ناکارامد بودن این مکانیزم و ضرورت بهبود این فرآیند دارد. بررسیها نشان میدهد میانگین درصد سود تقسیمی شرکتهای سودده در بورس تهران در برخی سالها تا ۷۰ درصد یا بیشتر بوده است، در حالی که این نسبت در امریکا کمتر از ۳۰ درصد و برای اروپا حدود ۴۵ درصد یا در برخی دورهها بسیار کمتر از این بوده است. در نتیجه به جای اینکه شرکتهای ما سود انباشته را صرف توسعه کنند، صرف توزیع و تامین منافع آنی سهامداران میکنند. از این رو عجیب نیست رشد اقتصادی کشور به خاطر نبودن منابع برای سرمایهگذاری در یک دهه گذشته صفر بوده است.
همه اینها نشان میدهد فرهنگ بورس در کنار توسعه ابزارهای این بازار رشد نکرده و به بلوغ نرسیده است. تا جایی که این فاصله فرهنگی موجب دگرگونی مفاهیم اصیل بورسی شده و آن را به محلی برای خرید و فروش سهام تبدیل کرده است. فرهنگی که در کشورهای پیشرفته بهصورت یک الزام اجتماعی برای تأمین رفاه در دوران بازنشستگیشان است، در بورس ما صرفاً به فعالیتی سوداگرانه بدل شده که با خرید و فروشهای بیتأمل و هیجانی بر اساس التهاباتی که دلیل منطقی برای آن وجود ندارد، روزگار بگذراند.
0 دیدگاه